..:: بی سرزمین تر از باد ::..

تن تشنه مثل خورشید... بی سرزمین تر از باد... کولی تر از ترانه... بی پرده مثل فریاد

..:: بی سرزمین تر از باد ::..

تن تشنه مثل خورشید... بی سرزمین تر از باد... کولی تر از ترانه... بی پرده مثل فریاد

سلام
سال ۸۳ هم در حال تمام شدن
بازارا باز هم شلوغ شدن
از تو کوچه ها که رد میشی همه فرشاشوون رو روو دیوار یا ژپشت بوم انداختن
هوا یه خورده گرم شده
زمین کم کم داره چمن در میاره
اینا همه نشون از یک بهار دیگه و یک سال دیگس
اره دوستان. عید نوروز در راه
امیدوارم به هموتون خوش بگذره

تنگ غروب از سنگ بابا نان درآورد        آن را برای بچه های لاغر آورد
مادر برای بار پنجم درد کرد و               رفت و دوباره باز هم یک دختر آورد
تنگ غروب از سنگ بابا نان درآورد        آن را برای بچه های لاغر آورد
تنگ غروب آمد پور؛ با سنگ در زد        یک چند تا مهمان برای مادر آورد
مردی غریبه با زنانی چادری که           مهمان ما بودند را پشت در آورد
مرد غریبه چای خورد و مهربان شد       هی رفت و آمد هدیه ای آخرسر آورد
من بچه بودم وقت بازی کردنم بود        جای عروسک پس چرا انگشتر آورد
دست مرا محکم گرفت و با خودش برد   دیدم که بابا کم نه از کم کمتر آورد
تنگ غروب بابا از سنگ نان در آورد        آن را برای بچه های دیگر آورد
مادر برای بار آخر درد کرد و                   رفت و نیامد باز اما دختر آورد
                                                                        شعر از: م-آ

سلام به تمامی دوستان بلاک اسکایی
من تازه از پرشین به اینجا مهاجرت کردم...
احتیاج به کمک شما دارم...
ممنونم